جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
(او با دیگر برادران فرق دارد. وقتی از برادران کمک میخواهم، گاهی میگویند نه. او همیشه میگوید: "باشه، باشه، باشه.") مهم نیست چه باشد. مهم نیست کجا باشد. (اهمیتی نمیدهد.) او گفت آن مرد مثل شاگردان مرد دیگر نیست. او گفت آن مرد مثل شاگردان مرد دیگر نیست. چون سایر شاگردان مرد، اگر از آنها بخواهد که کاری انجام دهند، گاهی رد میکنند. اما او هرگز رد نمیکند. هرچیزی، هرجا، هرشغلی، همیشه میگوید "باشه، باشه، باشه." تفاوت را میبینید؟ شاید برای همین است که او تنها شخص است.بله. مهم این نیست که چه کاری میکنید یا چقدر، چگونگیاش مهم است. چگونه میخواهید کار را انجام دهید، چگونه کمک خود را ارائه میدهید، صرفنظر از اینکه آن کار چیست. چون به شما میگویم که هیچ اهمیتی ندارد چقدر سخت برای استاد یا برای روشنضمیری عموم کار کنید، این کار نمیتواند بهاندازۀ جهنم سخت باشد، به شما قول میدهم. مجبورم نکنید ببرمتان آنجا تا مقایسه کنید. نه، خوشحال باشید، شکرگزار باشید که اینجا هستید.حتی اگر گاهی مردم سوءبرداشت میکنند یا شما را به دردسر میاندازند، یا حتی استاد شما را تنبیه کند، در مقایسه با جهنم هیچ است. حتی زندگی جهنمیای که عدهای در این دنیا تجربه میکنند در مقایسه با آن هیچ است. فراموش نکنید که شما راهب هستید. شما زندگی بسیار آسانی دارید. ورود به اینجا دشوار است. زندگی آسان، صرفنظر از سطحتان، من شما را میپذیرم. اکثر اوقات، شما هستید که مشکل ایجاد میکنید، شما اینجا را ترک میکنید. من به کسی نمیگویم که برود، مگر اینکه واقعا مشکل ایجاد کند و دیگران نتوانند تحملش کنند. مشکل بزرگی ایجاد میکند یا چنین چیزی. یا این کارمای شماست که باید بروید. من هرگز نمیخواهم که هیچکدامتان بروید. خودم بشخصه نمیخواهم. برخی از افراد مقیم تنها %۲۰ هستند. او حالا %۲۵ ارتقاء یافته است، و بعد الان %۳۰ است. خیلی ممنون.سی (درصد) حتی بالای سطح انسانی نیست. قابل مدیریت است. حتی (سطح) آسترال هم نیست. و برخی از شاگردان ما %۱۰ هستند. این سطح جانوران درنده است. بعضی ببرها بیشتر قابلیت رام شدن دارند تا آن شخص. به شما میگویم. و من حتی مجبور شدم شخصا مدیریت کنم. میتوانید تصور کنید؟ اینکه چه رنجی است؟ مثل کتک خوردن اینجا، آنجا، همه جا. نه از نظر فیزیکی، خب تقریبا فیزیکی. و چون هیچکس دیگری نمیتواند انجامش دهد.خب. رازهای بیشتری دارید؟ واقعا، آن را برای برادران و خواهران به اشتراک بگذارید تا آنها بدانند. (هر کاری که انجام میدهیم، آن را به سرعت انجام میدهیم.) (خیلی سریع.) (خیلی کارآمد.) ما باید همهچیز را سریع انجام دهیم. (اگر همۀ کارها را در زمان کوتاهی انجام دهیم، میتوانیم کارهای زیادی را تکمیل کنیم. خیلی کارآمد است.) یعنی باید اینطوری باشد یا چون شما … (خیر. چون همه سریعتر کار میکند وقتی کارهای بیشتر انجام میدهیم. کارهای بسیار در یک زمان کوتاه.) (مخصوصا در این دو ماه.) آه، بله. (خیلی سریع.) او گفت: "در این دو ماه …" فقط در این دو ماه اتفاق افتاد یا قبلا اینطور بوده است؟ یا اینکه کارها معمولاً باید اینطور انجام شود؟ منظورتان چیست؟ (یعنی بعد از پیروی از استاد. اخیرا، همه سریعتر شدهاند.)اوکی. او گفت … چون خواستم رازهای بیشتری بگویند، او گفت: "خب هر کاری برای استاد انجام میدهید، سریع انجام دهید، تند انجام دهید، و آن بهتر است". حدس میزنم، زیاد فکرنمیکنید. پس، فقط زیاد به آن فکر نمی کنید. فقط طبیعی باشید و آن طبیعی خواهد شد. (بله. ما بدون فکر این کار را انجام میدهیم.) او گفت: "فقط انجامش میدهند. فقط انجام میدهند و زیاد فکر نمیکنند." شاید به همین دلیل است که کمک میکند. و او گفت که اخیرا حتی سریعتر هم شدهاند، فقط در این دو ماه، همچنین گفت در این دو ماه، همهچیز ناگهان سرعت گرفته است. میتوانند آنرا سریعتر انجام دهند. مسلمه. از امروز، شما حتی سریعتر هم میشوید بطوریکه از من جلو میزنید، و من میگویم "هی منتظرم باشید!" (استاد هستند که تمام این کارها را میکنند.) (استاد خیلی بالا هستند، نمیتوانیم به ایشان برسیم.) او گفت: "بههرحال فقط استاد است که همه کارها را انجام میدهد." (استاد همه کارها را انجام میدهند.) این چیزی است که او میگوید.دیگر چه؟ چیز دیگری هست؟ شخص دیگری؟ تفاوتی احساس کردید؟ بله؟ تفاوتی در درون احساس میکنید؟ تفاوتی احساس کردید؟ (حتی این دو روز که مدیتیشن کردم، متوجه خیلی چیزها شدم، همچنین خیلی خوب بود، خیلی خوب.) بهتر، بله؟ (بله، بهتر.) فقط دو روز؟ این دو روز. (حتی این دو روز، (دو، سه روز …) از وقتی رسیدم اینجا، وای، خیلی خوب است.) آه، خیلی خوب است، خوب است. و حتی نمیدانستید که من اینجا هستم؟ میدانستید اینجا هستم؟ (بله.) (میدانستم.) میدانستید اینجا هستم؟ دو روز؟ (بله، فکر کنم.) من را دیدید؟ من را اینجا دیدید؟ (آه. دیروز، من …) دیروز دیدید؟ (میتوانم حس کنم نیرویی می آید.) (انرژی.) (انرژی.) (برکت زیاد.) احساس قدرت میکنی؟ برکت بسیار؟ (مخصوصا وقتی روز اول به اینجا آمدم.) آه، همان روز اول؟ (بله.) (بله، مدیتشین صوت خیلی راحت بود. گریه کردم.) آه، بله؟او گفت وقتی برای اولین بار به اینجا آمد، احساس متفاوتی داشت، بسیار قوی. و مدیتشین صوت خیلی قوی بود. گریه میکرد، چون خیلی خوشحال بود. نه، منظورم بعداز اینکه به سطح سوم رسیدید، یا تقریبا وقتی که … حس متفاوتی داشتید؟ منظورم این است. اینجا آمدید، احساس بهتری دارید، بهتر مدیتیشن میکنید، درسته؟ مسلماً، مسلماً. اما نمیدانستید من از نظر فیزیکی اینجا هستم. نمیدانستید، درسته؟ از حضورم خبر نداشتید. از نظر فیزیکی نمیدانستید. میدانستید. (فکر میکردم که استاد اینجا هستند.) (ما حدس زدیم استاد اینجا هستند.) (خیلی شبیه زمانی است که در شیهو بودیم. با نزدیکشدن به ورودی شیهو، میتوانستیم قدرت برکت استاد را احساس کنیم.) بسیارخب. (هنوز در جاده بودیم و قدرت برکت استاد پیشاپیش بسیار قوی بود.) متوجهام. (و آن ماشین حتی مال خودمان نبود، بلکه اجارهای بود.) متوجه شدم. (به همان اندازه قوی است، به خصوص وقتی برادر کمکمان کرد تا دروازه را باز کنیم. قدرت محبت استاد بسیار قوی بود.) متوجه شدم. (چون از آخرین باری که استاد را دیدیم زمان زیادی میگذرد، پس میدانستیم که استاد قطعا اینجا هستند.) او گفت، خب این چیز متفاوتی است. درست مثل شیهو، قبلاز رسیدن به شیهو، وقتی تقریبا نزدیک شیهو بودند، پیشاپیش قدرت برکت استاد را احساس میکردند. مشابه همان؛ حتی قبلاز رسیدن به اینجا، نزدیک که شدند، پیشاپیش قدرت را خیلی قوی احساس کردند. پس حدس زدند که اینجا هستم. همگیشان حدس زدند که اینجا هستم.بله. جریان صوت (بهشتی درونیای) که شنیدم درست مثل قبل بود، مثل وقتی بهعنوان مسنجر کوآن یین، تشرف برگزار میکردم. به اینصورت متوجه شدم. در طول تشرف، صوت (بهشتی درونی) خیلی بلند بود و حالا … حتی بلندتر از زمانی است که مراسم تشرف را برگزار میکردم.) متوجه شدم. (اما قبلا در حین زمان تشرف بود.) حین تشرف باید خیلی قوی باشد. (خیلی قوی.) میدانم. (و الان …) گفت که او هم متوجه شد، تفاوت این است که وقتی به اینجا آمد، صوت (بهشتی درونی) کوان یین خیلی خیلی قدرتمند بود. درست مثل وقتی برای برگزاری تشرف میرود. (بعنوان مسنجر برای تشرف میرود). وقتی تشرف برگزار میکند، همیشه صوت (بهشتی درونی) کوان یین بسیار قدرتمند است. اینجا هم همینطور است. به این شکل فهمید... حتما استاد اینجا هستند. مثل قبل، وقتی تشرف برگزار میکرد، همیشه برکت بسیار قوی بود، پس صوت (بهشتی درونی) و همهچیز خیلی سریع بهتر شد. او اینجا هم همین حس را دارد. پس حدس میزد. (وضعیت سلامتیام خوب نیست فقط بعداز این دو روزی که به اینجا آمدم احساس سرزندگی بیشتری میکنم.) و در اینجا احساس سلامت زیاد، قدرت زیاد میکند، همچنین از نظر فیزیکی. این بخاطر ارتباط درونی است. حتی نمیتوان اینگونه توضیحش داد. هیچی حس نمیکنید. توضیح دادنش خیلی حس خوبی ندارد. باید شخصا آنرا بدانید.چیز دیگری هست؟ (اخیرا احساس میکنیم با استاد ارتباط بیشتری داریم.) آه، بله؟ (و همانطور که اشاره کردید، شما گفتید که ما کمی پیشرفت کردیم، اما نمیدانستیم که میتوانیم به سطح سوم برویم. نه، نه. الان احساس میکنیم ثبات بیشتری داریم. و احساس ارتباط بیشتری با استاد داریم.) بله، درسته. در این دو ماه. (مثل قبل نیست. تدریجی است و بعد …) و حالا احساس ارتباط بیشتری میکنید. (بله. فقط برای اینکه برای استاد کار میکنیم و خالصانه کار میکنیم، اما گاهی بهقدر کافی مدیتیشن نمیکنیم.) بله میدانم. (متعجب بودم که چطور استاد چنین چیزی اعلام کردند. نمیتوانم تصور کنم.) ناگهان احساس ارتباط بیشتری کردید، در این دو ماه؟ (بله.) بله، چون الان بالا، بالا، بالا میروید. به همین دلیل است.وقتی بالاتر از سطح دوم باشید، مسلماً ارتباط بیشتری با استاد خواهید داشت. در سطوح زیر آن، اکثراً با مایا ارتباط میگیرید. شما سخت تلاش میکنید تا با استاد ارتباط برقرار کنید، اما خط همیشه خراب است. "الو، الو؟ صدایم را میشنوی؟ آه، دوباره خراب شد." و بعد، "الو، دوباره الو؟ چه گفتی؟ تکرار کن!" این وضعیت از سطح دوم به پایین است. اما حداقل شما شاگرد هستید. پس هنوز یک خط خراب دارید، اما گاهی متصل میشوید. در سطح سوم، بهتر متصل میشوید. پس، در این دو ماه احساس کردید که ارتباط بیشتری با هم داریم. چون الان بالاتر هستید. خوب است، خوشحالم. میبینید، یک تفاوت هست. یک تفاوت هست، عجله هست. عجله هست، وقتی خط پایان آنجاست. همه عجله دارند، عجله کن، بدو!(واقعا، در این مدت در شیهو، برادری گفت: "وای همه عجله دارند. من هم باید عجله کنم.") بله. (یک برادر هست که خیلی خونسرد بود … او نمیخواست با دیگران، با برادران دیگر همکاری کند. اما در این مدت، احساس کردم واقعا …) این دو ماه همه عجله دارند. او بیشتر … (و میگفت: "همه عجله دارند. من هم باید عجله کنم.") یک آزمون هست. همه میدانند، روحشان میداند که آزمونی در راه است. (بله.) اما برخی از دستش دادند. خیلی بد شد. نگران نباشید، دفعه بعد. همیشه آزمون هست، آزمون شخصی، اینطور نیست که … اما برخی آزمونها بزرگ هستند و برخی کوچک - آزمون های شخصی و بعد آزمون های بزرگ. این بار، آزمونی بزرگ است. گروه اول. بزرگترین آزمون تاکنون. و همه مثل برگ افتادند. البته تعداد بیشتر خواهد شد. اما گروه اول خاص است. خوب است.(و وقتی به سلامتی من کولا (نوشیدند)، و آنها …) [نوشابه] کولا. (آنها گفتند: "به سلامتی تو و بودیساتوا." بعد من گفتم: "به سلامتی شما، بودای آینده.) خوب است. مسلماً آنها هم در آینده [بودا] میشوند. درست است. (بالاتر …) یعنی آنها از تو بالاتر خواهند بود؟ (بله.) چه کسی میداند؟ ممکن است خیلی سریع بالا بیایند. (بله.) شما در اولین گروه به رهایی رسیدید. اما چه کسی میداند؟ ممکن است آنها بالاتر بروند، چه کسی میداند؟ اما، همگی تمام تلاشتان را بکنید. آینده یا گذشته یا حال، هرچه. پس ما شما را اینطور مینامیم "بودیساتوای سطح سوم." سطح سوم. قدیس سطح سوم. برای غربیها، آنها را "سومین قدیسان" مینامیم. بهاندازه کافی خوب هست. "سطح-سومی" هم خوب است. "قدیسین سطح-سومی". “بودیساتوای سطح-سومی". یا "قدیسین سوم".من کاتولیکهای زیادی را دیدهام. حالا میفهمم که چرا "کلیسای باپتیست" "اولین قدیسان" را دارد، یا اینگونه چیزها. شاید چنین چیزی بوده. در تعجب بودم که چرا "اولین قدیس"، "دومین قدیس …" و وقتی کوچکتر بودم، میگفتم: "چرا اینهمه پیچیدگی؟" شاید همین بوده. اگر او بیرون برود و یک کلیسا تأسیس کند، تصور کنید … آنگاه اینگونه خواهد بود "اولین کلیسای کوان یین سومین قدیسان". و ما سطوح زیادی خواهیم داشت. سطوح رنگارنگ خواهیم داشت. و کسی میرود "اولین کلیسای کوان یین اولین قدیسان" یا «پنجمین قدیسان» را تأسیس میکرد. همهچیز اولین است. اولین در آسترال. ما افزایشی شمارش میکنیم. مثل این دنیا، معکوس شمارش نمیکنیم. افزایشی شمارش میکنیم.بنابراین، کسی که تأسیس میکند، میگوید: "کلیسای اولین قدیسان"، و ما فکر میکنیم، "وای!". همه فکر میکنند، "وای، اولین قدیس در مقایسه با سومین!". با کلیسای همسایه که سومین است! همه فکر میکنند، " وای، او اولین است. همه برویم آنجا. چرا به سومی برویم وقتی میتوانیم به اولی برویم؟" درسته؟ سومین. و بعد چهارمین یا پنجمین خواهد بود. درمورد اولین حرفی نمیزنیم. ما به «اولین» اهمیتی نمیدهیم. ما برای آنها جشن نمیگیریم. فقط میتوانیم از آنها دوری کنیم، از آنها فرار کنیم. یا آنها را محکم می بندیم و به بهشت می کشانیم و بعدا به آنها رسیدگی کنیم. آنها را در کیسه میگذاریم، تا وقتی آنها را بالا میبرید، نیش نزند. مثل وقتیکه یک مار را میگیرید، در کیسه میگذارید. (بله.) و بعد فقط کیسه را حمل میکنید. یا وقتی ببر را میگیرید، در قفس میگذاریدش، وگرنه...چیز دیگری هست؟ یا همین کافی است؟ یا … اوکی هست؟ با وجود اینکه نمیدانستید اینجا هستم، حدس زدید که اینجا باشم. یک ارتعاش متفاوتی را حس کردید؟ خوب است، خوشحالم. خوب است، چون مدتهاست اینجا افراد با کر و لال و نابینا زندگی میکنم. نمیدانستم که آیا اصلاً ارتعاشی دارم. برای تغییر، خوب است نظر تازهای داشته باشم. نه اینکه نیاز به مدرک داشته باشم، اما باید به خودم یادآوری کنم که من یک جایی کمی ارتعاش دارم. اگر همیشه با افراد نابینا زندگی کنید، فراموش میکنید گل رز چه رنگی است. به کسی نمیگویید. برای چه؟ و بعد حتی خودتان هم نگاه نمیکنید.بسیارخب دوستان، همین بود؟ خوب است؟ (بله.) چیز دیگری نیست؟ خوب است. شاید زمان دیگری؟ لذت ببرید. شما اینجا هستید، لذت ببرید. ریلکس کنید. هیچ کاری برای انجام ندارید. (متشکرم استاد.) اگر به نوار [ویدئو] نیاز دارید، از آنها بخواهید. (چشم.) نواری که ما تماشا کردیم را برایشان بیاورید و بگذارید آنها را ببینند. آنکه خوب است. یا نوارهای استاد یا هر چیزی که دوست دارند را انتخاب کنند. اگر نمیدانید چگونه کار میکند، از چند نفر بخواهید کمکتان کنند. باز هم میبینمتان. (بسیارخب.) لذت ببرید. (متشکرم استاد.) خواهش میکنم. میخواستم زودتر ببینمتان، اما وقتش نبود. برای هرچیزی زمانی وجود دارد. (میدانیم.) بله. (متشکرم استاد.) خواهش میکنم.آبنبات (وگان)، تقسیمش کنید. نصف اینجا، نصف آنجا تا هروقت خواستند بخورند. (چشم.) دیروز خیلی خریدید. (بسیارخب.) خب؟ (چشم.) نصف در آشپزخانه عمومی، نصف اینجا. هرچه خواستند بخورند. (چشم.) برایشان اسپرایت، آبمیوه و همهچیز بخرید. (بله.) و اگر تمام شد، بخرید. (چشم.) (استاد، متشکرم.) (ممنونم.) (متشکرم استاد.) (سپاسگزارم.)Photo Caption: زیبا، از ماسه و دریا گرفته تا آسمان! چه کسی آنها را زیبا ساخته!؟