جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
اوه خدایا، خیلی حرف زدیم. میخواستم در مورد"ماهاکاشیاپا" به شما بگویم. "ماهاکاشیاپا"، میگویند او هنوز در کوه "چیکن فوت" است. و بسیاری از مردم برای زیارت و خرید سوغات به آنجا رفتند. آنها بر این باورند که این سوغاتیها برکاتی از "ماهاکاشیاپا"ی بزرگ دارند. اما خود "او"، آن راهب واقعی، در آن کوه اقامت دارد. هیچ کس نمیتواند "او" را ببیند. مسلمه، "او" در داخل غاری در کوه پنهان شده است. اما خود "او" یک بدن متجلی شده دارد. و آن کالبد به عنوان یک انسان در چین است، و کارهایی را انجام میدهد که ما به عنوان یک انسان انجام میدهیم.پس میبینید، همه ما وظیفهای داریم؛ حتی درحالیکه یک انسان هستید، اما چه کسی میداند، شاید شما از بهشتی بالاتر آمدهاید و هنوز در بهشتی بالاتر هستید- روحتان، خود واقعیتان آنجاست- و با بدن فیزیکیتان روی زمین در ارتباط هستید، از طریق این نوع ریسمان نقرهای که شما را روی زمین زنده نگه میدارد. به محض اینکه آن ریسمان قطع شود یا به نوعی جدا شود دیگر نمیتوانید زنده بمانید.و اگر به هر دلیلی، مثلا تصادف یا هر علت دیگری نتوانید نفس بکشید ریسمان [نقره ای] همچنان متصل است تا شما را زنده نگه دارد. اما اگر روح شما به جهنم کشیده شود، و مدت طولانی در جهنم بمانید، دیگر نمی توانید به بدن بازگردید، زیرا در آن زمان، ریسمان نقره ای که روح شما را به بدن متصل می کند، از بین میرود. کالبد شما که به جهنم میرود یک کالبد آسترال است. شما به اندازه کالبد فیزیکی درد احساس خواهید کرد، حتی بیشتر، زیرا اگر بدن فیزیکی داشته باشید، در برابر انواع احساسات جهنمی مصون هستید. حتی اگر هنوز روی زمین هستید- در اطراف راه میروید یا نیمه جان در رختخواب دراز کشیده اید و کالبد آسترال شما در جهنم باشد و انواع مجازاتها را تحمل کند، آنرا در بدن تان آنچنان احساس نمی کنید. موضوع همین است. اما وقتی بدن شما از بین برود، مطمئنا آنرا احساس خواهید کرد. وقتی با کالبد آسترال در جهنم هستید، احساس می کنید همه چیز بسیار شدید میشود، بسیار بزرگ میشود، زیرا کالبد فیزیکی ندارید که از شما محافظت کند.بسیاری از افرادی که الان در جهنم هستند، روحشان به آن کالبد آسترال متصل است. ما کالبدهای زیادی داریم و کالبد آسترال فقط یکی از کالبدهای ماست. ما همچنین یک کالبد علی، یک کالبد "برهمن" در سطح سوم، و یک کالبد آسترال داریم. هر اتفاقی که برای کالبد آسترال رخ میدهد، کالبد انسانی آنرا زیاد احساس نمی کند. اما گاهی اگر خیلی قوی باشد، ممکن است باعث بیماری یا احساس عجیبی شود - مانند سردرد یا کابوس، یا مواردی اینچنینی. و آنقدر دردناک است که انگار در جهنم هستید. اما اغلب اگر به خاطر کارمای سرنوشت تان هنوز زنده هستید، حتی اگر در جهنم مجازات شوید، در بدن فیزیکی احساس درد نمی کنید.پس "ماهاکاشیاپا" یک بدن فیزیکی تجلی یافته بر روی زمین دارد، درست مانند یک انسان. همانطور که قبلاً به شما گفتم، "پادشاه کارما" در نزدیکی استرالیا زندگی میکند. نمی خواهم به شما بگویم. نمی خواهم که شما به آنجا بروید، همه جا را به دنبال او بگردید. او به عنوان یک انسان است، در یک بدن انسانی، اما او یک "پادشاه کارما" است و هنوز هم کارش را انجام میدهد - هم در دنیای انسانی و هم در دنیای نامرئی، مانند دنیای آسترال، برای مثال. ما گاهی با هم صحبت میکنیم."ماهاکاشیاپا" یک وجود والا، یک قدیس (بودیساتوا) بزرگ بود. به عنوان یک راهب، او قبلاً کاملاً برخلاف زندگی اش در جهان مادی زندگی میکرد. او پسر یک خانواده بسیار ثروتمند بود، پس هر چه میخواست را داشت و در ناز و نعمت زندگی میکرد. اما از زمان جوانی، همیشه میخواست برای تمرین معنوی تارک دنیا شود. او نمیخواست در خانه بماند، به تجارت خود ادامه دهد یا از تجملات لذت ببرد. درست مانند بودا - او یک شاهزاده بود، اما از همه چیز صرف نظر کرد تا به دنبال روشنضمیری و بودا شدن برود. "ماهاکاشیاپا" حتی با زنی زیبا ازدواج کرده بود، زیباترین زنی که کسی در آن زمان، در آن استان یا شاید در کل کشور، میتوانست ببیند.ببخشید. میخواهم به شما بگویم که چرا سرفه میکنم، اما نمیدانم که آیا باید بگویم. بگذارید بپرسم. بله... نگران نباشید. من واقعاً مریض نیستم. این فقط کارمایی است که از مداخله من با برخی از افراد جنگ طلب ایجاد شده است. بدین معنی که... این قانونی است که "پادشاه کارما" حتی خودش به من گفت، زیرا من زیاد به دانستن آن اهمیت نمیدادم. گاهی اوقات اطلاعات به طور داوطلبانه و به طور طبیعی و بدون جستجو کردن به من میرسد. یا شاید گاهی در ذهنم به سؤالی فکر میکنم و سپس پادشاهی از یک دپارتمان دیگر به من میگوید، پیامی به من میدهد.پادشاهان زیادی در زمینه های مختلف و ماموریتهای مختلف وجود دارند. همه آنها یک روز نزد من آمدند، زیرا من "پادشاه پادشاهان ِ پادشاهان پادشاهان" نامیده شدم. آن همچنین به معنای پادشاهِ همه پادشاهان گذشته و پادشاهِ پادشاهان کنونی و پادشاهِ همه پادشاهان آینده است. به همین دلیل. و تعداد آن پادشاهان زیاد است: پادشاه صلح، پادشاه جنگ، پادشاه باد، پادشاه ستارگان، پادشاه ستاره شمالی، پادشاه ستاره جنوبی، پادشاه خیرخواهی، همه نوع پادشاهانی- حتی پادشاه شیاطین حریص یا پادشاه ارواح حریص. همه آنها یک روز پیش من آمدند. چه زمانی بود؟ خب باید سال گذشته باشد، سال گذشته در ماه آوریل. در یک موقعیتی، همه آنها فقط برای ادای احترام آمدند. من زیاد آنها را به زحمت نمیاندازم چون سرشان شلوغ است، آنها کارشان را انجام میدهند. و فقط زمانی که واقعاً برای برخی اطلاعات لازم باشد، با آنها تماس میگیرم و صحبت کوتاهی میکنیم. ما این گونه که با شما صحبت میکنم زیاد صحبت نمیکنیم.من قبلاً آگاه نبودم چنین اسم جدی ای دارم. بعد فکرکردم خیلی طولانی است و باید کوتاهش کنند. اگر آنها میخواهند من را پادشاه پادشاهان صدا کنند، اشکالی ندارد. و بقیه اش را فقط بگویند: O.K.’s به معنای "... پادشاهان" K.O.K.’s چیزی شبیه به آن. وقتی داشتم مینوشتم و آن را برایم هجی میکردند، گفتم: "آن را زیاد طولانی نکنید. من در نوشتن تنبلم." پس به همین دلیل به آنها اینطور گفتم. و من پرسیدم، "چرا همه شما باید مرا اینگونه صدا بزنید؟ این خیلی طول میکشد." چون گاهی باید آن را برای من هجی کنند و من را "شما" و "من" صدا نمیکنند. آنها به من میگویند "پادشاهِ پادشاهان پادشاهان پادشاهان" و این برای من خیلی طولانی است.پس، یک روز، همه آمدند و گفتند: "به این دلیل ما شما را پادشاهِ پادشاهان پادشاهان پاشاهان مینامیم - زیرا شما پادشاه ما هستید. و در آینده، وقتی پادشاهان دیگر بیایند، شما پادشاه آنها نیز خواهید بود. و در گذشته، نیز پادشاهِ همه پادشاهان بودید." پس، حالا شماها هم میدانید- تمام این سوالات در ذهنتان که چرا من فلان و بهمان عنوان را دارم - من آن را نمیخواستم.اولین بار هم نمیدانستم که این من بودم که با «من» صحبت کرد. پس پرسیدم، "شما کیستید؟" و قبلاً به شما گفتم، آن پاسخ داد: "این استاد غایی است." گفتم: "اوه، از آشنایی با شما بسیار مفتخرم." بعد، صدا گفت: "این خود توست." یک وجودی در کنار پادشاه پادشاهان بود که چیزهایی را به من میگفت- عنوان مرا به من معرفی کرد که هرگز به آن فکر نمیکردم. بیش از حد مشغله دارم. و برای چه؟ حتی اگر من "پادشاه پادشاهان" باشم، به هر حال چه سودی برای من دارد؟ من همه چیز را رها کردهام. فقط اینکه هنوز باید برخی از آنها را به خاطر بیاورم، زیرا آن به من کمک میکند تا قدرت بسیار بیشتری به دست بیاورم تا بتوانم از آن برای کمک به این دنیا تا جایی که میتوانم استفاده کنم. به همین دلیل است که من هنوز به عنوان نیاز دارم، به برخی از آنها.و هرگز فکر نمی کردم به شما بگویم که من مایتریا بودا یا پادشاه چرخ دارما هستم. چون هیچ وقت به همه این چیزها فکر نکردم. من بیش از حد مشغول کار روزانه هستم. درست مثل اینکه فارغ التحصیل شده باشید یا اگر شما یک پزشک باشید، نمیتوانید دائم به این فکر کنید: "اوه، من یک دکتر هستم، من یک دکتر هستم. چقدر عالی، چقدر بزرگ." نه،شما فقط از بیمارانتان مراقبت میکنید.همین. فقط اینکه بیماران هستند که به شما مدام یادآوری می کنند که شما پزشک هستید. افرادی که با آنها سر و کار دارید به شما یادآوری میکنند که شما یک پزشک هستید، زیرا آنها شما را "دکتر فلان"، صدا میکنند. حتی به همسر شما میگویند "خانم دکتر"، حتی اگر او مدرک دکتری نداشته باشد، ولی بخاطر اینکه همسر دکتر است، چنین میباشد. در آلمانی، آنها به همسر یک پزشک نیز میگویند "خانم دکتر" - Frau Doktor این خوب است. اگر شما یک خانم هستید و میخواهید شما را دکتر خطاب کنند، با یک دکتر ازدواج کنید. بسیار راحت - مجبور نیستید سالهای بسیار زیادی درس بخوانید و برای مدرک دکتریتان آنقدر سخت کار کنید.Photo Caption: بگذاریم گذرگاه فراموش شده مجدداً زنده شود، آنرا دنبال کنید تا به خانه زیبا و پذیرا برسید!