جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
وقتی در هنگ کنگ زندگی میکردم، از من چندین بار خواستند که نقل مکان کنم. من یک چادر خیلی بزرگ داشتم. وقتی تازه به آنجا رسیدم، آن عظیم به نظر میرسید، اما بعد از نصف روز زندگی در آن، او گفت: «استاد! شما باید نقل مکان کنید. طوفان دارد می آید." بعد او بلافاصله چادر من را پایین آورد. علاوه بر آن، او چادر را خیلی پیچیده برپا کرده بود. او آنرا به شکل ۸۰ ضلعی درست کرده بود.[...] درحقیقت در آن زندگی کردن جالب بود. بعد از نیم روز باید از آنجا نقل مکان میکردم. و روز بعد، دوباره برگشتم.