جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

کار پرشهامت استاد اعظم چینگ های برای دنیا، قسمت ۵ از ۱۲

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید

اینجا قلمروی فیزیکی است، یک قفل فیزیکی، قانون فیزیکی، موانع فیزیکی. و بعنوان یک استاد، شما نمیتوانید حرف خود را پس بگیرید. (بله، استاد.) بهرحال، آن فقط با مایا امضاء نشده، بلکه تمام بهشتها شاهد بودند. شاهدانی وجود دارند. باید عادلانه و منصفانه عمل کرد.

هر کدام از شما، در آن واحد، شاید فقط یک برنامه را ویرایش کنید. یک برنامه تلویزیونی. (بله.) چه آن متن برنامه باشد چه ویدیو برنامه. (بله.) من باید هردو را انجام دهم. من باید به متن برنامه رسیدگی کنم، یا حتی باید چیزهایی بنویسیم. گاهی در نوشتن هم کمک می کنم. و بعد، باید ویدیو را هم ویرایش کنم. هر دو را. (بله، استاد.) و در یک روز، چندین عدد از آنها هستند. بهمین دلیل گاهی از شما درخواست میکنم: "لطفا، فلان جمله را در فلان برنامه پیدا کنید." زیرا فکر میکنم میخواهم چیزی را به آن اضافه کنم. چیزی را اضافه کنم یا چیزی را بهتر کنم. یادتان می آید؟ (بله، استاد.) اگر با من کار میکنید، بیاد می آورید.

هر روز یکعالمه هستند، بی پایان، هر روز. تصور کنید، شما یک ویدیو را ویرایش میکنید، مسلما، آنرا فنی تر انجام میدهید. شما باید از فناوری پیشرفته استفاده کنید تا آن ویدیو را ویرایش کنید و آنرا زیبا و رنگارنگ کنید. ولی من هم باید به طریق دیگری ویرایش کنم. (بله، استاد.) به شما میگویم که تصویر خوب نیست، مثلا مجری مناسب لباس نپوشیده است، برای مثال چنین چیزی. خب؟ من باید همه آنها را ببینم تا به شما بگویم کدام خوب است و کدام خوب نیست. و همچنین باید متن برنامه را هم بخوانم. (بله، استاد.) گاهی، شما تحمل ندارید. از کسی که به من کمک میکند میپرسید. نه اینکه او نزیک من باشد، ولی به من کمک میکند. از یکی از دستیاران می پرسید: "چرا این آماده نیست، چرا آن یکی آماده نیست؟" اگر هنوز نیامده، همینطوری آنرا پخش کنید. چکار میشود کرد؟ گاهی من وقت نمیکنم. خب؟ (بله، استاد.) بخاطر اینکه کارهای درونی هم باید انجام دهم به کارهای درونی باید برسم. آن، خیلی وقت مرا میگیرد. و همچنین باید خبرها را هم بررسی کنم، تا ببینم که آیا شما باید به یکی از آنها نگاهی بیاندازید، (بله، استاد.) برای اطلاع رسانی به شما. و آن چند ساعت از وقت مرا میگیرد، زیرا خبرهای زیادی هستند و از بین آنها باید انتخاب کنم. خیلی از خبرها را کافی است که فقط تیتر آنها را ببینم و بعد میدانم، ولی خیلی از آنها را باید بررسی کنم ببینم آیا ارزش فرستادن به شما را دارند یا نه. (بله، استاد.) بنابراین یکعالمه وقت میبرد. و گاهی خیلی خواب آلود بودم زیرا شب [قبل] تا خیلی دیر وقت کار میکردم، تا خیلی دیروقت و کل روز را استراحت نکردم، بجز گاهی در مدیتیشن. بنابراین خیلی خیلی خواب آلود بودم. باید بلند میشدم که خوابم نبرد. ولی با اینحال خوابم میبرد، باورتان میشود. (اوه.) ولی میز را میگرفتم که به زمین نیافتم. (اوه.) بله. و بعد میتوانم بیدار شوم و به کار ادامه دهم. پس با من صبور باشید. (بله، استاد.) بیشتر مدارا کنید. خب؟ (بله، استاد.)

این فقط کارمای مردم است. (بله.) کارمای دنیا که موجب چنین چیزی میشود. صفحه های تکتونیکی نیز بخاطر کارمای مردم ایجاد شده اند. (آه.) (وای.) متوجه اید؟ معمولا آن اتفاق نمی افتاده است. (بله، استاد.) خب، دیگر چی، چرا در این مورد صحبت میکردم؟ لطفا بهم یادآوری کنید.

( سوال در این مورد بود که آیا «ایهاس کو» میتواند محافظان بیشتری برای استاد بفرستد. ) آه، بله، بله، بله. خب. بعد از کم و بیش یک هفته، حقیقتاً، واقعا، زیرا من خیلی سرم شلوغ است که همه چیزها را بیاد داشته باشم. بهمین دلیل، هر کاری که باید انجام دهم، باید بلافاصله آنرا بنویسم. وگرنه، فراموش میکنم. یا شاید به یکی از شما تلفن بزنم و از شما بخواهم: "لطفا به فلان دپارتمان اطلاع دهید" قبل از اینکه پشت کامپیوترم بروم و آنرا بنویسم. آنرا هم مینویسم. من خیلی در کامپیوتر آهسته تایپ میکنم. اگر روی کاغذ بنویسم سریع تر است. بسیارخب، بعد از یک هفته، آنها هنوز آنجا بودند، گرسنه، بنابراین به آنها غذا دادم، برای آنها چیزی متجلی کردم. و بعد گفتم: "نه، من نمیتوانم به این کار ادامه دهم." شاید بتوانم به راسو غذا دهم، ولی نه به آن ارواح گرسنه که چیزهای مختلف طلب میکنند.

باید برای آنها یک جهنم متفاوتی خلق میکردم. (وای!) آن یک نوع جهنم نیست، ولی چیزی است که آنها بتوانند در آنجا بمانند. در آن تنبیه نمیشوند. زیرا آنها هنوز کاملا پاکسازی نشده اند. (بله، استاد.) اگر آنها در راه رفتن به سطح چهارم میبودند، آنوقت، در این حین، میتوانستند پاکسازی شوند، قدم به قدم، در هر سطحی که میرفتند، از سطح آسترال تا که برسند به سطح چهارم. (بله، استاد.) ذره ذره، به هر سطحی که میرفتند، در آنجا می مانند، پاکسازی میشدند، و بعد به سطح بعدی و بعدی میرفتند. ولی به این شکل، آنها نمیتوانند. متوجه اید؟ (بله.) شیوه های مختلف پاکسازی وجود دارند. (بله.) و فقط با عبور کردن از این سطح ها، شما میتوانید. بهمین دلیل، در زمان تشرف، به شما یاد داده میشود که این کار و آن کار را انجام دهید تا به سطح بالاتر و بعدی برسید. (بله، استاد.)

پس باید یک نوع جهنم برای آنها خلق میکردم، آن یک بهشت نیست. ولی «جهنم» هم نیست. خب؟ (بله، استاد.) جهنم تنبیه کننده نیست. و آنها میتوانند آنجا با هم بمانند بدون اینکه شیاطین دیگر که در جهنم واقعی هستند، به آنها حسودی کنند. (بله.) پس این یک مکان خاص است، که برای آنها درست شده. آنها هر چیزی که احتیاج داشته باشند را دارند. برای مدت زمانی. گفتم: "من وقت ندارم که اکنون به این موضوع رسیدگی کنم." گفتم: "هر چه که دارید، بخاطرش خوشحال باشید. من الان برای اینکار وقت ندارم. خب؟ وقت دارم، ولی برای چیزهای دیگر. زیرا شما جزو شیاطین بوده اید، بنابراین حتی اگر اکنون به بهشت نروید، حق تان است. شکایت نکنید." آنها هم سپاسگزار هستند. آنها تنبیه نمیشوند، در جهنم سوزانده نمیشوند، به هیچ شیوه ای تنبیه نمیشوند، آنها با هم می مانند و هر چه احتیاج داشته باشند را دارند. (آه، وای.) ولی اصلا این امکان را ندارند که بتوانند به کسی صدمه بزنند. حتی اگر تغییر کنند. متوجه هستید چه میگویم؟ (بله، استاد.) یعنی، اگر بر ضد ما یا ضد بشر بشوند. آنها نمیتوانند. آنها آزادی انجام اینکار را ندارند. ولی به هیچ وجه، زجر نمیکشند.

زیرا درمورد خدایان «ایهاس کو» پرسیدید، در ضمن اینرا برایتان گفتم. (بله. متشکریم، استاد.) از جواب راضی هستید؟ (بله، استاد. متشکریم.) ولی هنوز یکسری دیگر هم هستند، که سرسخت هستند. من احتیاج به بهانه هایی دارم تا آنها را بگیرم. ولی آنها حیله و ترفندهای بسیار زیادی دارند. آن لحظه که بخواهید آنها را بگیرید، آنها متوجه میشوند. میروند در جسم انسانها پنهان میشوند. (وای!) بنابراین حتی «ایهاس کو» هم نمیتواند تشخیص دهید چه چیزی داخل آن شخص است، زیرا آنها قدرت جادویی عظیمی دارند. آنها شیاطین معمولی نیستند. (بله، استاد.) بسیار خب. آیا به سوالتان پاسخ دادم؟ (بله، استاد. متشکریم.) سوال دیگری هست؟

( استاد، ازآنجاییکه مایا برای مدت بسیار بسیار طولانی اسیر شده است، ) بله. ( آیا قراردادی که استاد قبل از پایین آمدن به کره زمین امضاء کرده اند، هنوز معتبر است؟ ) بله. ( آیا میتوان آنرا باطل کرد که استاد آزادی بیشتر و رنج کمتری در اینجا داشته باشند؟ ) نه. (آه.) نمیتوان این کار را کرد. (بله، استاد.) هر چیزی را که امضاء کردید، امضاء شده. وگرنه این دنیا، دیگر بهشت شده بود. و همه قراردادها باطل شده بودند، ولی این ممکن نیست. (بله، استاد.) اینجا قلمروی فیزیکی است، یک قفل فیزیکی، قانون فیزیکی، موانع فیزیکی. و بعنوان یک استاد، شما نمیتوانید حرف خود را پس بگیرید. (بله، استاد.) بهرحال، آن فقط با مایا امضاء نشده، بلکه تمام بهشتها شاهد بودند. شاهدانی وجود دارند. (بله، استاد.) باید عادلانه و منصفانه عمل کرد. (بله.) نمیتوانید به این پایین بیایید و بعد «اجی مجی» کنید و همه تبدیل به فرشته یا قدیس شوند و دنیا تبدیل به یک بهشت شود. زیرا آنها این چیزهای فیزیکی، دنیای فیزیکی، سیاره فیزیکی را خلق کرده اند. (بله، استاد.) از نظر فیزیکی، این متعلق به آنها است. و شما نمیتوانید چنین کاری کنید. (بله، استاد.)

این جسم فیزیکی شما، متعلق به آنهاست. برای مثال، حتی اگر شخصی جرمی انجام داده باشد و به زندان برود، ولی این به خانه او ربطی ندارد، مگر اینکه خلاف مالیاتی داشته باشد یا کاری کرده باشد که به اقتصاد کشور صدمه بزند، یا کارهای دیگری که (بله، استاد.) مربوط به ملک میشوند، آنگاه، دولت میتواند دارایی او را بگیرد. ولی اگر جرمی که انجام داده ربطی به آن نداشته باشد، دولت نمیتواند دارایی او را تصرف کند، (بله.) متوجه منظورم هستید؟ (بله، استاد.) شاید بتوانند آنرا برای مدتی مسدود کنند، تا زمانی که مجازاتش به پایان برسد. ولی فرزندانش هنوز میتوانند آن دارایی را به ارث ببرند. (بله، استاد.) بدن شما، با مقیاس پوند یا کیلوگرم وزن میشود. هر چقدر گوشت را که مصرف کنید، آنرا وزن میکنند. برای مثال اینطور است. کل دنیا، یک توهم است، ولی آنها از قدرتشان استفاده میکنند تا آنرا خلق کنند. بنابراین ما نمیتوانیم بعنوان یک خدا هرکاری را که دوست داریم انجام دهیم.

کاش اینگونه بود... ولی اکنون خیلی بهتر شده، آیا نمی بینید؟ (بله، استاد.) من اکنون میتوانم برای یک مدت طولانی، اعتکاف داشته باشم. (بله، استاد.) میتوانم اکنون بیشتر مستقل از (بله.) کمکهای فیزیکی یا هرچیز دیگر باشم. قبلاً، افراد بسیاری باید در اطرافم میبودند، تا این کار و آن کار را بخاطر کار من انجام دهند و اکنون میتوانم همه آنها را به تنهایی انجام دهم. تقریباً، تقریباً. البته من به کمک از راه دور احتیاج دارم. مثلاً، یک شخصی که از راه دور کمک میکند تا کامپیوتر تنظیم شود، و این کنفرانس را برپا شود، همه اینها برای من انجام میشوند. برادر شما، به من کمک میکند، ولی او در کنار من نیست. او میتواند از راه دور کمک کند. آه، امروزه آنها نابغه هستند. من واقعا احتیاج به یک دستیار در کنارم ندارم. آنها میتوانند از راه دور به من کمک کنند. حتی میتوانند ترتیب همه چیز را بدهند که ما چنین کنفرانسی داشته باشیم. پس من همچنان تنها هستم. متوجه اید؟ (بله، استاد.) به همه چیز باید رسیدگی کنم، به همین دلیل، گاهی قبل از کنفرانس من به زمان زیادی احتیاج دارم. تازه اگر چیز دیگری در این حین اتفاق نیافتد آنوقت ما خوش شانس هستیم. و من حتی احتیاج ندارم که دکمه ای را فشار دهم. میتوانم، ولی نگرانم که ممکن است خرابکاری کنم، بنابراین به او گفتم: "لطفا همه کارها را خودتان انجام دهید، کامپیوتر مال شما و کار را انجام دهید."

بنابراین اکنون ما میتوانیم همیشه کنفرانس داشته باشیم و اینگونه همدیگر را ببینیم. این خودش یک معجزه است. متوجه اید؟ (بله، استاد.) (متشکریم.) قبلاً حتی نمیتوانستم به این فکر کنم. حتی به فکرم نمیرسید، چه برسد به اینکه آنرا انجام دهیم. (بله.) و اکنون، میتوانم به خیلی چیزها فکر کنم که انجام دهیم. و زندگی ام دارد، بهتر و بهتر میشود. (خوب است، استاد. خیلی خوب.) برایم دعا کنید که خراب نشود، چون آنرا افشاء کردم. (اوه.) زیرا در بسیاری از مواقع اگر میگفتم چیزی را دوست دارم، روز بعد دیگر نداشتم. دیگر آنرا نداشتم یا دیگر ممکن نبود. آیا به سوال شما جواب دادم؟ ( بله، استاد. متشکرم، استاد. )

همچنین متشکرم از سوالتان که نگران من هستید. ولی واقعا همینطوری هم دارد بهتر میشود. از آن مطمئن هستم. اکنون شادتر هستم، احساس سبکتری دارم و کارها پیش میروند. نیازهای شخصی من تقریبا صفر هستند. (بله، استاد.) بنابراین بسیار خوشحالم. (اوه، بسیار خوب است.) (خوب است، استاد.) و من میتوانم اعتکاف داشته باشم، در نتیجه شما می بینید که صلح سریعتر پیشرفت میکند. (بله، استاد) فقط‌ نگران هستم که باید جمعیت وگان بیشتری داشته باشیم، تا صلح بیشتر دوام بیاورد، و گاهی بی ثبات نشود.

بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها  (5/12)
بیشتر تماشا کنید
آخرین ویدئوها
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید